جدول جو
جدول جو

معنی پل خورده - جستجوی لغت در جدول جو

پل خورده
از دهکده های استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس خورده
تصویر پس خورده
بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
پیچ و تاب پیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال خورده
تصویر سال خورده
سال خورد، برای مثال دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور دیده به جز از کشته ندروی (حافظ - ۹۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لت خورده
تصویر لت خورده
سیلی خورده، لطمه خورده، صدمه دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سؤر. نغبه. غمجه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دعرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ خُ دَ)
نام دیهی در استراباد رستاق. (مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 127)
لغت نامه دهخدا
عاملی که در اموال دیوان تصرفات بی وجه و غاصبانه کرده: بدان مثال که ولات عمال مال خورده را طلب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول خورده
تصویر گول خورده
فریفته شده فریب خورده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لس خورده
تصویر لس خورده
ضربت دیده کتک خورده: آن لس خورده و سر شکسته ظالم است
فرهنگ لغت هوشیار
سیلی خورده تپانچه خورده، زبون شدن، صدمه دیده: من بیچاره هستم که با این چشمهای لت خورده ام باید نخ و سوزن بزنم، ضرر رسیده زیان دیده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غل خوردن غلت خوردن غلتیدن غلطیدن غلط خوردن: ... باد گیر آنرا (سماوررا) که قل خورده کنار پاشویه حوض رفته بود یافت و باو داد
فرهنگ لغت هوشیار
خوردن گل: چنانکه کسی را که گل خوردن خوش آید و چیز ترش و تلخ خوش آید چیز شیرین ناخوش آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم خورده
تصویر قلم خورده
کلک خورده زدوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل خوردن
تصویر غل خوردن
غلتیدن چیزی مدور غلت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا خورده
تصویر بلا خورده
مصیبت رسیده، به بلا مبتلی، محنت رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل خوردن
تصویر غل خوردن
((غ. خُ دَ))
غلتیدن چیزی گرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قل خوردن
تصویر قل خوردن
((قِ خُ دَ))
غلتیدن، روی زمین چرخ خوردن، راه رفتن، حرکت کردن (به طعنه در مورد شخص چاق)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
Meandering, Sinuously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
sinueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
gewunden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
звивистий , звивисто
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
kręty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
蜿蜒的 , 蜿蜒地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
sinuoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
tortuoso, sinuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
serpenteante, sinuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
извилистый , извилисто
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
kronkelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
คดเคี้ยว , อย่างคดเคี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
berkelok-kelok, berliku-liku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی